روز مادر
مادر، تو رفـیــع تریـــن داستان حیــات منی. تو به من درس زنـــدگــی آموختــی. تو چون پروانــه سوختی و چون شمـع گداختـی و مهربانــانــه با سخــتی های من ساختـی. مادر، ستاره ها نمــایـی از نگاه توست و مهــتـــاب
پرتوی از عطوفتـت، و سپـــیـده حکایتــی از صداقـــتـت. قلم از نگارش شکوه تو ناتوان اســت و هزاران شعــر در ستایش مدح تو اندک. مادر، اگــر نمی توانم کوشش هایـــت را ارج نهــم و محـبت هایـت را سپـــاس گزارم، پوزش بی کرانـم را همراه با دسته گلــی از هزاران تبریـــک، بپـذیر. فروغ تو تا انتهـای زمــان جاوید و روزت تا پایان روزگــار، مبـارک باد.
بهار زندگی
مادر، تو شکوفاتـــر از بهار، نهالـِ تنـــم را پر از شکوفه کردی و با بارانـــِ عاطــفـــه های صمـــیـــمـی، انــدوه های قلـبـم را زدودی و مرهمــی از ناز و نوازش بر زخم های زنـدگـی ام نهادی. در «تابسـتـان»های سخــتــی با
خنکــای عشق و وفای خویش، مددکار مهربــان مشـــکلــاتـــم بودی تا در سایه سارِ آرامش بخـش تو، من تمـامـــی دردها و رنــج ها را بدرود گویم. با وجود تو، یأـــس دری به رویم نگشود و زنـدگی رنگ «پائیز» ناامیدی
را ندیــد. تو در «زمـسـتـانِ» مرارت های زنـــدگی، چونان شمـع سوختـی تا نگــذاری رنــجـش هیچ سختی ستون های تنــم را بلرزانـد. مادر، ای بهار زنـدگـی، شادترین لبـــخنــدها و عمیق تریـن سلـام های ما، همـــراه با
بهـتــریـــن درودهـای خداوندی، نثـــار بوستان دل آســـمـانی ات باد.
وبلاگی برای معرفی کتابخانه عمومی باقرالعلوم علیه السلام چناران و فعالیتهای آن برای همه فرهنگ دوستان چنارانی.